[ad_1]
ته سیاه ما رینیکه هم اکنون در نتفلیکس موجود است ، اقتباسی از نمایشنامه آگوست ویلسون با همین عنوان در سال 1984 است. این جلسه یک جلسه ضبط انفجاری را با حضور خواننده تیتراژ بلوز ، گرترود “Ma” Rainey (1886-1939) و گروهش در سال 1927 در شیکاگو برگزار کرد.
این فیلم با یک سکانس آغازین الکتریکی از نظر احساسی آغاز می شود: دو جوان سیاه پوست دیده می شوند که از جنگلی در جنوب عمق در حال دویدن هستند در حالی که سگها از راه دور به طرز وحشتناکی پارس می کنند. بیننده تعجب می کند که آیا آنها ممکن است در معرض خطر باشند تا زمانی که دوربین دور هم جمع شود و نشان دهد که برای شرکت در اجرای “مادر بلوز” ما راینی عجله دارند (ویولا دیویس با قدرت تصویر می کند). ما می شنویم “Deep Moaning Blues” ساخته ما راینی ، که روی تصاویر ثابت ویرایش شده است ، و انیمیشن بزرگ مهاجران کارگران سیاه پوست را از جیم کراو South به مراکز صنعتی شمال به تصویر می کشد. سرانجام ، هنگامی که او را از یک مکان نسبتاً کوچک در جورجیا تا یک تئاتر کامل در شیکاگو دنبال می کنیم ، صدای کرنی صوت می یابد.
این درام به یک استودیوی ضبط متعلق به مل استوردیوانت (جانی کوین) نقل مکان می کند ، جایی که رائینی و گروهش آماده هستند تا یک رکورد را ببرند. رینی دیر آمد و گروه خود را برای تمرین آماده می کنند تا وقتی که او برسد.
درگیری بین پیشکسوتان گروه کاتلر (کلمن دومینگو) ، تولدو (گلین تورمن) ، اسلو گلاید (مایکل پاتس) و جوان جوان و داغ لو (چادویک بوسمن ، در آخرین اجرای خود) در جریان است. Live با سبک موسیقی Ma بی تاب نیست ، معتقد است که این سبک قدیمی است ، نه “آنچه مردم می خواهند”. او آرزو دارد گروه موسیقی خود را ایجاد کند ، به ستاره ای مانند Ma تبدیل شود تا “باعث شود مرد سفیدپوست به او احترام بگذارد” ، که سایر هم تیمی ها آن را به عنوان صحبت بیکار صرف می کنند.
ما با برادرزاده اش سیلوستر (دوشان براون) و معشوق جوانش دوسی می (تیلور پیج) می آید. حضور ما بلافاصله بر اوضاع مسلط شد. او خواستار این است که همه کار به روش او انجام شود و در یک زمان حتی تا دریافت یک بطری کوکاکولا حتی از شروع ضبط خودداری می کند. با توجه به مخالفت های گروه و مدیر Ma Irwin (جرمی چاموس) ، ما اصرار دارد که سیلوستر مقدمه آهنگ خود را “The Black Bottom of Ma Rainey” را اجرا کند ، اگرچه پسر با لکنت زبان دست و پنجه نرم می کند.
لوو به امید ترتیب دادن جلسه ضبط انفرادی ، مقداری از موسیقی اصلی خود را به استوردیوانت می دهد. وقتی دیگر هم تیمی ها ، لوو را به دلیل رفتارهای خلاف کارانه اش نسبت به Sturdyvant سفید ، مسخره می کنند ، لو فوران می کند. او داستان حمله وحشتناک مادرش توسط باند سفیدپوستان را در دوران کودکی خود در جنوب و انتقامی که پدرش می خواست ، بیان می کند. او می گوید: “این به من آموخت که چگونه با آنها کنار بیایم.” “من می توانم لبخند بزنم و به هر کسی که می خواهم” یسیر “بگویم. زمان من به من می رسد. “
وقتی شخصیت و سبک موسیقی Ma و Livy در تضاد قرار می گیرند ، مزاج شعله ور می شود. هنگامی که تنش به نقطه جوش می رسید ، سرانجام لوو عملی را انجام داد که عواقب غم انگیزی داشت.
بدون شک یک نمایشنامه نویس با استعداد ، ویلسون (1945-2005) تقریباً برای چهار دهه چهره اصلی تئاتر آمریکا بود. تنظیمات نمایشنامه های او – “jitni” یا ایستگاه تاکسی بدون مجوز (گیتنی) ، یک رستوران کوچک در منطقه تپه پیتسبورگ (دو قطار در حال حرکت هستند) ، خانه خانوادگی یک کارگر بهداشت (نرده ها) – علاقه به زندگی “هر فرد” در طبقه کارگر را آشکار می کند. شخصیت های او ، به طور کلی متقاعد کننده ، امیدها ، آرزوها و اغلب خشم و کینه لایه های آفریقایی آمریکایی را به گونه ای بیان می کنند که در بین مخاطبان گسترده ای طنین انداز می شود.
ته سیاه ما رینی دومین اثر در 10 بازی چرخه پیتسبورگ ویلسون است (و تنها كسانی كه واقعاً در شهر پنسیلوانیا به نمایش درنیامده است) ، و تجربیات شخصیت های آفریقایی-آمریكایی را در هر دهه قرن 20 درام می كند. محصول اصلی به کارگردانی لوید ریچاردز (معروف به کارگردانی اولین تولید لورین هانسبری) کشمش در آفتاب) یک موفقیت بزرگ است ، اولین کار ویلسون برای موفقیت چشمگیر است. اولین بار در سال 1984 در برادوی به نمایش درآمد و سال بعد نامزد جایزه تونی بهترین نمایش شد.
به کارگردانی جورج دبلیو ولف (مدیر هنری تئاتر عمومی نیویورک از سال 1993 تا 2004) ، فیلم جدید به طور کلی اقتباس واقعی از آثار ویلسون است. بازیگران بسیار عالی هستند ، دیویس و بوزمن در آن برجسته هستند. گفتگو – واقع بینانه ، اما با کیفیت جنبشی ، تقریباً موسیقیایی – به لطف توانایی های مجریان توانمند به وضوح محقق می شود. در حالی که برخی از سخنرانی های طولانی تر برای تئاتر زنده مناسب تر به نظر می رسند ، اما این عمل همچنان علاقه فرد را حفظ می کند.
بدون تعلیم ، داستان ویلسون چیزی از ناامیدی و عصبانیت آفریقایی آمریکایی ها را در آن دوره بیان می کند. همانطور که در بسیاری از نمایشنامه های ویلسون ، درگیری اساسی و دراماتیک و فلسفی بین کسانی است که می خواهند خود را با محدودیت هایی که “جهان سفید” بر آنها تحمیل کرده است و کسانی که مانند لو ، علیه این محدودیت ها عصبانی می شوند و مبارزه می کنند ، گاهی خودتان مخرب باشید ، از شر آنها خلاص شوید.
فرد احساس می کند که ویلسون در خشم لیوی از شرایطی که با آن روبرو است مشترک است. به دومی بسیاری از بهترین خطوط نمایش داده می شود ، مانند این که وقتی در پاسخ به شخصیتی که او را به دلیل “ناراضی بودن” از مشارکت در زندگی تنبیه می کند ، به گویشی که نمایشنامه نویس انتخاب کرده پاسخ می دهد: “تو خواهی شد آیا از دیدن استخوانی که کسی به سمت شما پرتاب کرد خوشحال هستید که دیدید او یک خوک کامل می خورد؟ “
به نوبه خود ، در حالی که ما به عنوان “رئیس” در استودیو ظاهر می شود ، در واقع از محدودیت های موقعیت خود آگاه است: “به محض اینکه صدای من را در یکی از ضبط کننده ها تغییر دهند ، دقیقاً مانند من است” ، من یک فاحشه خواهم شد و آنها آنها رول می شوند و شلوارهای خود را می پوشند … شما رنگی هستید و می توانید برای آنها پول بدست آورید ، پس همه چیز با آنها خوب است. در غیر این صورت شما فقط یک سگ در کوچه هستید. “
باید توجه ویژه ای به صحنه های موسیقی فیلم داشت که شامل اجراهای آتشین کلاسیک بلوز “مرا بشنو که با تو صحبت می کنم” ، “بلوزهای عمیق ناله” و البته “ته سیاه ما رینی” است. ویلسون ، یکی از عاشقان موسیقی بلوز ، بازی را با حس عمیق ژانری که در این اقتباس می درخشد ، تزریق می کند.
این نمایش بیداری حیرت انگیز برای زندگی آفریقایی-آمریکایی ها در دهه 1920 با اتهام عصبانیت نژادپرستی و عواقب آن است ، چه برای سیاه پوستان که ظاهراً با آن کنار می آیند و چه برای کسانی که مخالف آن هستند. در حمله شدید به روشهایی که به موجب آن استقرار در آمریکا مظلوم ترین اقشار مردم را به سختی و تحقیر بی رحمانه تحمیل می کند ، قدرت و مشروعیت واقعی وجود دارد.
در نمایشنامه و به طور کلی کارهای ویلسون نیز محدودیت های واقعی وجود دارد که نباید از آنها غافل شد. این محصول دوره ای است که در آن تأثیر سوسیالیسم و مارکسیسم بطور قابل توجهی کاهش یافته است. همانطور که WSWS در بررسی 2017 ما از حصارها اشاره کرد ، نمایشنامه نویس “در اواخر دهه 1950 و اوایل دهه 1960 روی سن آمد و به دنبال جهت گیری سیاسی برای چهره هایی مانند مارکوس گاروی ، ملی پوش برجسته سیاه دهه 1920 و ملت اسلام ، همراه با مالکوم ایکس جوان ، قبل از جدایی از مسلمانان سیاه پوست ، به عنوان برجسته ترین سخنگوی او. “
درام های ویلسون پایه های قابل توجهی را پوشش می دهد ، آنها همچنین بسیاری از دست می روند. انحصارگرایی ، این ایده که زندگی سیاه یا زندگی هر قشر از مردم را می توان از شرایط اجتماعی-تاریخی برداشت کرد بطور کلی یک شکست است. هر چقدر ویلسون به شدت به برخی از ویژگی های واقعیت اجتماعی اشاره کند ، فرد دائماً احساس می کند که سایر ویژگی های این واقعیت ، در خیابان بعدی یا در همسایگی بعدی اتفاق می افتد مجبور توسط ما بازداشت شد این یک چیز سالم در هنر نیست – تصویر نیمه یا سه چهارم. این رویکرد حداقل دری برای خود ترحم و ارتقا and خود قومی را باز می کند.
دیدگاه ملی گرایی نشان دهنده تأثیر جنبش های قدرت سیاه و هنرهای سیاه است ، که وی در جوانی با آنها همراه بود. همانطور که WSWS در سال 2017 نوشت ، در آثار ویلسون ، “همسان سازی مانند آشتی با وضع موجود است. قطب های مخالف ناسیونالیسم و جذب هیچ گونه در نظر گرفتن وحدت واقعی طبقه کارگر نژادی را مجاز نمی دانند. “
به عنوان مثال ، در سال 1997 ، هنگام بحث با رابرت بروستین ، منتقد تئاتر ، نمایشنامه نویس و تهیه کننده تئاتر ، ویلسون در مورد “تئاتر سیاه” جداگانه در آمریکا بحث کرد. او با بیان دیدگاه خود ، “بیایید یک قاعده بگذاریم” ، به خاطر پیشنهاد “سیاه پوستان فیلم های ایتالیایی را کارگردانی نمی کنند” مشهور است. ایتالیایی ها فیلم های یهودی را کارگردانی نمی کنند. یهودیان فیلم های سیاه آمریکایی را کارگردانی نمی کنند. “
با این حال ، تا آنجا که ویلسون ظلم و ستم را به طور مستقیم و در یک قطعه مانند ته سیاه ما رینیوی با به تصویر کشیدن عناصر بارز زندگی در دهه 1920 ، به آشتی با چهره واقعی واقعیت سرمایه داری آمریکا کمک می کند. فقط از این منظر فیلم حاضر ارزش دیدن را دارد.
[ad_2]